اگر کارشناس منطقهای باشید، قفقاز منطقهای است که زیر و بم زیادی برای اکتشاف و تحلیل دارد.اولین نکته قابل توجه درباره قفقاز این است که روسیه قدرت سیاسی ژئوپلیتیک منطقه و جهان است و آمریکا قدرتی در حال افول. هر چند ممکن است این وضعیت دائمی نباشد اما فعلا که اینطور است. در دهه 1990، بسیاری میگفتند که با فروپاشی شوروی، روسیه، قفقاز را از دست داده و کشورهایی مانند گرجستان و آذربایجان چارهای جز پیوستن به اردوگاه غرب ندارند.
در آن زمان گفته میشد که حتی ارمنستان با وجود همپیمانی با روسیه بعد از شوروی، مهرهای تعیینکننده در این بازی است اما تحولات یکدهه گذشته نشان داد که واقعیت جغرافیایی بر همه گمانهزنیهای دیگر درباره دمکراسی و جامعه مدنی مسلط میشود و خود را به آنها تحمیل میکند. واقعیت جغرافیایی این است که روسیه بیشتر از غرب به قفقاز نزدیک است. نزدیکی جغرافیایی، دیگر واقعیتها را مغلوب میکند.
قفقاز، قفقاز است و شاید در نگاه اول بسیار ساده بهنظر برسد اما در همین تصویر ساده نکتههای فراوانی هست. قفقاز شمالی، بیثباتترین بخش روسیه بعد از شوروی است. این منطقه ترکیبی از اقوام و قبایل و گروههای قومی است که در منطقهای کوهستانی از چچن تا آوارز و نقاط دیگر گسترده شدهاند. روسها تاکنون 2 جنگ خونین با جداییطلبان چچن داشتهاند؛ اولی در اوایل دهه 1990بود که به یک بنبست نظامی و در نهایت شکست سیاسی روسها تبدیل شد زیرا چچن بعد از این جنگ به نوعی استقلال بالقوه دست یافت.
دومین جنگ در اواخر دهه1990روی داد و برای روسیه یک پیروزی بود. ولادیمیر پوتین نخستوزیر وقت روسیه در ریاستجمهوری بوریس یلتسین، عامل این پیروزی بود. پوتین در آن جنگ برخلاف جنگ اول، به جای استفاده صرف از قوای نظامی، از استراتژی هوشمندانه «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده کرد. او از گروهها و افراد ملیگرا در مقابل گروههای جهادی و آنها که رویکردی بینالمللی داشتند حمایت کرد و آنها را در مقابل هم قرار داد. تحت رهبری قدیرف ملیگرا در چچن، این منطقه بار دیگر تحت کنترل روسیه درآمد. خشونتها در سطحی محدود ادامه یافت اما گروههای شبهنظامی قفقاز شمالی مانند امارت چچن، همچنان به تهدید خود ادامه دادند و ازجمله المپیک سوچی را تهدید کردند.
شیوهای که به وسیله آن تاکتیکهای سخت روسیه باعث تحکیم کنترل آن بر قفقاز شمالی شد، نشان میدهد که چطور روسها گام به گام کنترل مناطق فراتر از قفقاز در جنوب را دوباره بهدست گرفتند. در این منطقهای که ذکر شد، 3 کشور مهم واقع است: ارمنستان، آذربایجان و گرجستان. این کشورها در حقیقت واسطه میان ترکیه و ایران با روسیه و قفقاز هستند. این منطقه بهخاطر منابع غنی انرژی برای قدرتهای خارجی هم اهمیت فراوان دارد. اتحادیه اروپا و آمریکا سالها تلاش بیهوده کردند تا ارمنستان را از اردوگاه روسیه جدا کنند اما همین اواخر و وقتی ارمنستان اعلام کرد که به اتحادیه گمرکی روسیه با مشارکت بلاروس و قزاقستان میپیوندد، امید اروپا درباره ارمنستان بر باد رفت و نقش بر آب شد. روسیه در حقیقت اقتصاد ارمنستان را تحت مالکیت خود دارد و 5 هزار نیروی نظامی روسیه در خاک ارمنستان مستقر هستند. به این ترتیب ارمنستان مهره قابل توجه و مهمی برای روسیه است. موضع ارمنستان در قبال روسیه البته بدون منطق نیست.
ارمنستان در مرزهای غربی و شرقیاش با 2 دشمن تاریخی یعنی ترکها و آذربایجانیها هم مرز است. روسها در واقع نوعی حمایت استراتژیک از ارمنستان میکنند و به این کشور امکان میدهند که در ماجرای دعوای قرهباغ بر موضع خود پافشاری کند. آمریکا با وجود اینکه ارتباط خوبی با ارمنستان دارد اما هرگز چنین حمایتی از ارمنستان نکرده است.
آذربایجان برخلاف دیگر کشورهای قفقاز، غنی از نفت و گاز است. به این خاطر میتواند مستقلتر از دیگران و مثلا بهتر از ارمنستان و گرجستان بازی کند. آذربایجان از دوستی ترکیه و همپیمانی اسرائیل برخوردار است و با روسها و ایرانیها رابطه خوبی ندارد. البته این مانع از مناسبات انرژی با هر دوی این کشورها نمیشود. ترکیه بزرگترین مشتری منابع انرژی آذربایجان است. روابط آذربایجان با ایران پرتنش بوده و حالا که روابط باکو با اسرائیلیها نزدیکتر شده این تنش بیشتر هم شدهاست.
در ارتباط با روسیه هم باید گفت که آذربایجان به نسبت ارمنستان، از کرملین استقلال بیشتری دارد. آذربایجان مورد توجه سیاسی اتحادیه اروپاست و این توجه بهخاطر موقعیت منابع انرژیاش و همچنین نزدیکیاش به روسیه است. آذربایجان در رابطهاش با اروپا و روسیه به یک توازن رسیده و توانسته رقابت کشورهای مختلف برای بهدست آوردن نفوذ در داخل این کشور را مدیریت کند.
درحالیکه ارمنستان طرفدار روسیه است و آذربایجان میان غرب و روسیه وضعیتی خنثی برای خود تعریف کرده، گرجستان بهعنوان کشوری ترانزیتی برای عبور انرژی آذربایجانیها در 2 دهه گذشته حکومتی طرفدار غرب داشتهاست. گرجستان، پایگاهی برای غرب بوده و همواره خواستار عضویت در ناتو و اتحادیه اروپاست. دولت ساکاشویلی نتوانست گرجستان را به عضویت ناتو درآورد و سیاست نزدیکیاش به غرب و دشمنی با روسیه موجب شد که در سال2008مسکو به این کشور حمله نظامی کند.
در اینجا هم درسی از جغرافیا میآموزیم. با وجود ادعاهای کمک از سوی آمریکا، روسیه چون به گرجستان نزدیک است توانست علیه این کشور وارد عمل شود و آمریکا هم هیچ کاری نتوانست بکند. گرجستان همچنین مغلوب این واقعیت شد که روسها مناطق سابقا متعلق به گرجستان یعنی آبخازیا و اوستیای جنوبی را به محل نفوذ و عملیات خود تبدیل کردند و به آنها هم نیروی نظامی فرستادند.
نفوذ روسیه در گرجستان با قدرت گرفتن یک الیگارش مورد حمایت مسکو در این کشور قوت گرفت. این الیگارش در سال 2012نخستوزیر گرجستان شد. اکنون در گرجستان نخستوزیر و رئیسجمهور در قدرت هستند که هر دو از اردوگاه روسها بهحساب میآیند. تحولات گرجستان اکنون کشورهای دیگر منطقه مانند آذربایجان را نگران کرده و آنها منتظر اتفاقاتی هستند که توازن قدرت درمنطقه را برهم بزند.
ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه از زمانی که در جایگاه نخستوزیر یلتسین، در جنگ چچن به پیروزی رسید، راه زیادی را طی کردهاست. او اقمار جدیدی برای روسیه در منطقه ایجاد و آذربایجان را نسبت به پیامدهای استقلالش از روسیه هوشیار کردهاست. البته دور شدن توجه آمریکا از تحولات خاورمیانه و قفقاز، در این راه به پوتین کمک زیادی کرد اما این حقیقت را نباید فراموش کرد که قفقاز کانون تحولاتی است که آینده قدرتهای بزرگ را رقم میزند.
رابرت کاپلان